» کیش و چیش

 

کیش  و چیش

 






خواجه نصیر


 

 

خواجه نصیر الدین طوسی صبح بلند شد وضو گرفت


عباشو انداخت رو دوشش رفت بطرف مسجد


همینکه دروازه را باز کرد دید گنجشکی تو کنج دروازه


بخاطر باران دیشب و سرما داره میلرزه


گنجشک و گرفت نرم نرم میرفت با عباش گنجشکو


هم گرمش میکرد هم خشک


سرگذر که رسید مردم هم برای ادای نماز مسجد میرفتن


گفت کیش گنجشکو پرتاب کرد به هوا


همه دورش جمع شده شروع کردند به بوسیدنش در ضمن


عباشو هم برای تبرک پاره میکردند


گفت چرا اینطوری میکنید؟


گفتند تو نعوذ بالله خدایی!!!!!!!!!!


گفت بابا اون زبون بسته خیس بود سردش بود خشکش کردم


پر دادم رفت/ دید نه نمیشه مردم دست نمیکشن


شلوارو کشید پائین شروع کرد به ادار کردن


مردم ازش دور شده شروع کردند بطرفش سنگ انداختن


گفت چرا می زنید ؟


گفتند تو دیوانه شدی


گفت بیائید جلو تا بگم


همه اومدند دورشو گرفتن


گفت   نعوذ بالله من نه خدام نه دیوانه


شما مردمی هستید که با یه :


کیش می ائید


با یه چیش میرید


خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل


فرم ارسال نظر





  وکیل در شیراز   |   برترین وکیل  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله