» چوب خدا صدا ندارد

چوب خدا صدا ندارد

 

 

 

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی

شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب

ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

 

 

 

 

همیشه صف اول نماز بود

 

 

 در شروع  تحصیلات مدارس با وانتش کفش و لباس بین دانش اموزان

 

 

مناطق محروم پخش میکرد

 

 

 سرهنگ پزشکی بازنشسته اومده بود به شهرمون

 

 

با ایشان طرح دوستی ریخت  و چون تخصص سرهنگ  بازنشسته داروسازی بود

 

 

داروخانه ای را با سرمایشه اش راه اندازی کرد

 

 

این سرهنگ پزشک بعد مدتی  خیلی از دست این  ناراحت بود میگفت هیچ موقع

 

 

به حساب کتابمون  نمیرسه

 

 

تا اینکه سرهنگ فوت کرد و این شد صاحب داروخونه و اقای دکتر صداش میکردن

 

 

یک گاوداری  راه اندازی کرد

 

 

یک ساختمان بسیار شیک ویلایی درست کرد

 

 

رفت مکه شد حاجی /

 

 

موقع نماز ظهر حتما می اومد پیاده رو جلو داروخونه وضوع میکرفت

 

 

برای دوتا از مساجد شهر داد در درست کردند با میلگرد وقف فلانی را روی درها

 

 

 حتما  نصب میکرد


یک روز شنیدم  دوتا پسرش کلی کتکش زدند از خونه بیرونش انداختن

 

 

چون بچه هاش  بمن احترام قائل بودند با یکی هم صحبت شدم و

 

 

علت  مشاجره با پدر را جویا شدم

 

 

اهی کشید گفت فلانی پدرم ادم بد کرداری بود همیشه سعی میکرد سر مردم

 

 

کلاه شرعی بذاره این اموالی که الان داریم حق الناس هست

 

 

موندیم چیکارش بکنیم میترسیم  بدبختیش دامن ما را بگیرد

 

 

پدرم خیلی ادم هرزه ای بود زن بارگیش عاصیمون کرده کرده بود 

 

 

 

برای همین  از خونه بیرونش کردیم البته الان درب ویلای بابا بسته است

 

 

 خودمون خونه خریدیم  چون ار اموال پدر سخت  میترسیم  که وبال گردنه

 

 

و حق الناس و نامشروع

 

 

من بیاد کسانی که  افتادم  اموال مردم را بناحق غارت میکنن


و این را حق خود میدانند

 

 

به یتیمان و زنان بیکس ظلم میکنند / و ترسی از خدا و قیامت و اه  مردم ندارند

 

 

چهار نعل دارن میتازند

 

 

اما وعده ی  خداوند تخلف ناپذیره

 

 

یکی را فرزندانش  عاق میکنند  و ابرویش را میبرند

 

 

یکی را هم  مردم

 

 

پس  چوب خدا  صدا ندارد/ باید ترسید از عاقبت زشتکاری  و خود سری

 

 

و اینکه  خود را محق و عقل کل دانست /

 

 

چون : 

 

خوش بود گر محک تجربه آید به میان


تا سیه روی شود هر که در او غش باشد


مکرو و مکر الله و الله خیر الماکرین

 

 

 

فرم ارسال نظر





  وکیل در شیراز   |   برترین وکیل  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله