» حاج اقا اکبری و من ؟؟!!

 

 

 

بعد از ظهری پسر گلم پیمان جان زنگ زد گفت
حاجی شب مهمون داریم.
گفتم مهمون جبیب خداست . خوش اومده.
حالا این مهمون کی هست؟
گفت حاج اقا اکبری.گفتم باشه پسرم. بگو شام تشریف بیاره.
گفت حاجی خیلی اصرار کردم قبول نکرد گفت بعد شام میخوام
بیام ملاقات حاجی.
حاج اقا اکبری انسان خوبی هست از دوستان و همکلاسیهای پیمان ماست
دیپلمشو گرفت رفت حوزه شد اخوند. بعدا هم تا لیسانس خوند.
شب ساعت 9 تشریف اوردند. بعد چاق  سلامتی  نشستیم. الان هرجا بری
هر جا با هرکس بشینی صحبت سیاسی هست و اوضاع قمر در عقرب مملکت.
با حاجی اکبری هم مشغول صحبت بودیم که این ترکش بد قلق شروع به حرکت
کرد وقتی هم حرکتی بکنه من میرم عالم برزخ را میبینم و بر میگردم.
حاج اکبری بنده خدا دست پاچه شد. پیمان جان مثل همیشه رفت از یخچال
روغن بادام را اورد تا کمی پشتمو ماساژ بده. حاجی اکبری گفت الا بالا
خودم باید ماساژش  بدم.
عبا و عمامه را کند و گذاشت زمین شروع کرد به ماساژ دادن.
واقعا هم یک ماساژور قابلی بود. حالا کجا چطوری یاد گرفته بمونه.
در حین ماساژ گفت حاجی خدا را شاکرم که من تا بحال درد کمر و گردن و پا نداشتم
اقا ما را میگی یهویی زیر ماساژ زدیم زیر خنده انهم چه خنده ای وای وای!!!
مدتی هم بود از دست این زندگی  ناکردار که حضرات برامون هدیه دادن خنده ای
نکرده بودم
بنده خدا حاج اکبری همینطور حاج و واج داشت منو نگاه میکرد.
پیرهنو کشیدم پائین بلند شدم . دیدم بنده خدا بد جوری قرمز کرده.
گفتم جوان الهی قربونت بره حاج پویا ببینم تو مگر 30 سال تو ارتش خدمت کردی؟
ایا شبا تو بیابونا نگهبانی دادی. تو سایتهای رادار کنار خلیج فارس سه روز سه روز
نگهبان بودی؟ تو چبهه تو خط مقدم با اون کوله پشتی یکسال و نیم زیر گلوله
دشمن بودی. اصلا شما نه جز تعداد انگشت شمار بقیه اخوندا چه زحمتی کشیدن
که ارتروز گردن و زانو یا دیسک کمر بگیرن فداتشم.
گفت بله حاجی ببخشید یهویی به دهنم امد. گفتم پسرم همیشه بخصوص در جمع بالای منبر
سعی کنید حرفهایی بزنید که با اسلام  و با علم روز همخوانی داشته باشد.
الا زمان زمان پیشرفت علم و تکنولوژیه. قدیم نیست که هرچی بگی پا منبریها
بگن سمعا و طاعتا.
اره پسرم . البته منو حلال کن خنده منم مثل حرف شما یهویی اومد.
همه خندیدم واقعا شب شادی داشتیم  و درد ترکش هم یادم رفت خدا را شکر.
چون خنده باعث تسکین خیلی از دردهاست امال متاسفانه تنها چیزی که دیگه
بما روی خوش نشان نمیده همین خنده هست.

خدایا ای افریننده بی منت خند ه های این

فرم ارسال نظر